اریکسون اعتقاد دارد که ذهن ناهشیار همواره در حال شنیدن است و بنابراین تلقین ها چه در حالت خلسه و چه در حالت طبیعی اثر خود را بر روی ناهشیار می گذارد. بیمار ممکن است به مطالب تلقین شده کاملا آگاه باشد یا برعکس کاملا از وجود آن ها بی خبر باشد. او می خواست بداند که آیا بیمار در حین درمان به تلقین های غیرمستقیم پاسخ می دهد و ممکن است ناهشیار در فرایند درمان حضور داشته باشد؟ بدین ترتیب اریکسون به جای این که به بیمار بگوید الان در حال به خلسه رفتن هستی، می گوید الان می توانی یاد بگیری چگونه با آرامش کامل به حالت خلسه بروی. با این کار به آزمودنی خود فرصت می دهد تلقین هایی را بپذیرند که با آن ها راحت تر هستند و انجام هیپنوتیزم با آرامش کامل و در طول مکالمه انجام می شود. به همین علت است که به کار اریکسون هیپنوتیزم پوشیده می گویند. همچنین اریکسون در هیپنوتیزم خود از واژه های ملایم و غیرمستقیم استفاده می کرد. مثلا به جای این که بگوید تو سیگاری نیستی می گفت تو می توانی دیگر سیگار نکشی.
* * * * * *
دکتر " میلتون اریکسون " دردنیاعمدتا به عنوان درمانگر ارشد هیپنوز طبی
شناخته شده است. نوشته های او درهیپنوتیزم راجع به روشهای ایجاد خلسه،
فعالیتهای آزمایشی درزمینه بررسی احتمال ومحدودیت تجارب هیپنوتیک، وتحقیق
روی ماهیت روابط بین هیپنوتراپ وسوژه حائز اهمیت است.
نکته ای که کمترشناخته شده است آنکه دکتراریکسون ، تجربه ای خاص در
روانکاوی دارد.هرچندکه همه اورا یک هیپنوتراپیست مجرب می دانند ولی مایه
تعجب است اگر بدانید او خود را در مرکز تلفن آمریکا ،به عنوان مشاورخانواده
و روانکاو معرفی نموده است.
3.کسب آرامش و بازیافت خواب
4.تقویت دروس و تحصیل
5. از بین بردن استرسها و اضطرابها
6. موفقیت در ارتباطات عاطفی و خانوادگی
7. تقویت نیروهای فکری و ذهنی
8. باز یابی نشاط و امید
9.موفقیت در کار
10. جایگزینی خاطرات نامطلوب
11.از بین بردن ترسها
12.رفع بعضی از سردرد ها چنانچه ریشه فیزیولوژیکی و پاتولوژیکی نداشته باشد
13.درمان اختلالا ت جنسی
14.تقویت شتابها و کیفیات ورزشی
15.زایمان بدون درد 16.دندانپزشکی بدون درد
17.برطرف کردن یبوست ها و درمان شب ادراری
* * * * *
مختصری درباره ی زندگی آقای میلتون اریکسون
میلتون اریکسون بنیانگذار تراپی استراتژیک و برنامه ریزی ذهنی می باشد که
سیستم روان درمانی او را هیپنوتیزم اریکسونی می نامند. می توان گفت وی در
جهت حل مشکلات بیماران از استراتژی و محرک هایی استفاده می کرد که در زمان
او کاملاً جدید بود.
وی به آن ترتیبی که مایل بود، بیماری را تحت کنترل خود می گرفت و به درمان
آن می پرداخت. اریکسون (نابغه برنامه ریزی های ذهنی)، در یک خانواده
پرجمعیت به دنیا آمد. پدرش مزرعه دار بود و به کشاورزی و دامپروری اشتغال
داشت. وی از کودکی سعی می کرد در مواجهه با مشکلات مختلف به گونه ای دیگر
به آنها بنگرد، به طوریکه همیشه از ابعاد مختلف به خصوص از طریق مقاومتی که
در سوژه ایجاد می گشت با آن برخورد می نمود که به این پدیده فکر معکوس می
گویند.
وی در طول زندگی اش حتی در زمان کودکی کارهای خارق العاده ای از خود نشان
داد، طوریکه حتی برادرها و خواهرهای بزرگترش نیز از او به عنوان یک نابغه
ذهنی یاد می کردند. در سن 18 سالگی بیماری (ام اس) وجود او را در برگرفت و
باعث زمین گیر شدنش شد. اما اریکسون که همزمان صاحب یک خواهر شده بود، با
پیروی (مدل برداری) از این نوزاد توانست سلامتی و توانایی جسمانی اش را به
راحتی و در کمتر از یک سال دوباره بازیابد.
پس از آن به رشته پزشکی روی آورد و در این رشته، دکترای خود را گرفت و بعلت
علاقمندی به سیستم روانی، در روان درمانی و حتی نورولوژی نیز به درجه ی
دکترا رسید. وی در اوایل زندگی اش و پس از تحصیلاتش به شهرهای مختلفی سفر
کرد و در سمت های گوناگونی، در تیمارستان ها و بیمارستان های عصبی فعالیت
کرد و سرانجام به فنیکس، محل تولد خود بازگشت و مشغول به درمان، تنها از
طریق استراتژی و برنامه ریزی ای که از ابداعات خود وی بود شد. موفقیت او
چنان چشمگیر بود که از همه نقاط امریکا به سراغش می آمدند و کسانی که
نتوانسته بودند هیچ درمانگر خوبی را بیابند و از همه جا ناامید گشته بودند،
با مراجعه به وی، به نتیجه دلخواه خود و به یک درمان واقعی می رسیدند. او
علیرغم ثروت قابل توجه اش، در منزلی ساده در فنیکس زندگی می کرد و محل کارش
همواره در منزل خودش قرار داشت، مخصوصاً که سعی می کرد بیمارانش با نوع
زندگی وی که در خانواده ای متوسط بود آشنا شوند. خانواده ای که در آن،
اعضاء خانواده نسبت به هم احترام خاصی داشتند و هر شخص مسئولیت خاص خود را
به عهده داشت. برای میلتون اریکسون مهم بود افرادی که به وی مراجعه می
کنند، شاهد این ارتباط باشند.
هرچند که بیماری (ام اس) در سن60 سالگی دیگربار به سراغش آمده بود و مانع
نوشتن وی می شد، خودش نیز زیاد مایل به نوشتن نبود. با این همه، شاگردانش
گفته ها و سمینارهایش را روی کاغذ می آوردند و بنابراین صدها مقاله از خود
بر جای گذاشت. از شاگردان وی می توان به جی هالی و گریگوری بتسون اشاره
کرد. علاوه بر درمان های استراتژیکی که از طریق او به دنیای درمان اختلالات
روانی وارد شده بود، متافور نیز که قسمت دیگری از بخش های درمانی اختلالات
ذهنی است توسط وی شکل گرفت. برای وی ایجاد یک متافور در هر لحظه و هر
موقعیتی امکان پذیر بود و بدین ترتیب توسط متافور که نوعی درمان از طریق
ایجاد داستانی غیرواقعی و حتی یک تشابه ساخته شده بود، تأثیرات بسیار زیادی
بر روی مشکل فرد می گذاشت. (متافور را به دو گونه مورد استفاده قرار می
دهند که در استفاده از آن باید بسیار دقیق عمل کرد تا سوژه بتواند از طریق
متافور راه حل مشکلش را باز یابد. چرا که به صورت ظاهری و شاید سطحی ما
نتوانیم در سوژه بیداری ای ذهنی ایجاد نمائیم. حال آنکه از طریق متافور می
توانیم در ضمیر ناخودآگاه وی مدلی مشخص از سوژه و مشکلش نمایان کنیم که باز
از طریق همین متافور می توان راه حل مشکل را مشخص کرده و در جهت استفاده
از این راه حل قدم برداریم.)
* * * * *
منابع:
tebyan.net
aramgroup.ir
forum.chatkon.com
کتاب شناخت درمانی هیپنوتیزم
نوشته توماس داود